خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تجربه
[اسم]
l'expérience
/ɛkspeʀjɑ̃s/
قابل شمارش
مونث
[جمع: expériences]
1
تجربه
1.Je veux vous raconte ma propre expérience.
1. میخواهم تجربه خودم را برایتان تعریف کنم.
2.Malheureusement je n'ai aucune expérience professionnelle.
2. متاسفانه من هیچ تجربه حرفهای ندارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
expéditionnaire
expédition
expéditif
expéditeur
expédier
expérimental
expérimentation
expérimenter
expérimenté
exquis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان