خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تعطیل
[صفت]
férié
/feʀje/
غیرقابل مقایسه
1
تعطیل
1.Ils ignoraient que c'était férié.
1. آنها نمی دانستند که تعطیل بود.
2.Tu travailles trop, c'est férié aujourd'hui.
2. تو خیلی کار میکنی، امروز تعطیل است.
تصاویر
کلمات نزدیک
féodalité
féodal
fémur
féminité
féministe
féroce
férocité
fétiche
fétide
février
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان