خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بت
2 . فتیش (مسائل جنسی)
3 . خوشیمن
4 . دلخواه
[اسم]
le fétiche
/fetiʃ/
قابل شمارش
مذکر
1
بت
صنم، طلسم
2
فتیش (مسائل جنسی)
نمادکامی، شیءپرستی جنسی
[صفت]
fétiche
/fetiʃ/
قابل مقایسه
3
خوشیمن
4
دلخواه
دلپسند
1.La jeune femme enfila sa robe fétiche pour cette soirée.
1. زن جوان پیراهن دلخواهش را برای این مهمانی پوشید.
تصاویر
کلمات نزدیک
férocité
féroce
férié
féodalité
féodal
fétide
février
fêler
fêlure
fêlé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان