خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شغل
2 . منصب
3 . نقش
4 . تابع (ریاضیات)
[اسم]
la fonction
/fɔ̃ksjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
شغل
کار، حرفه
مترادف و متضاد
métier
profession
travail
1.Les fonctions publiques ne sont pas disponibles pour tout le monde.
1. کارهای دولتی برای همه در دسترس نیست.
2.Quelle est la fonction de ton père ?
2. کار پدرت چیست؟
2
منصب
پست
مترادف و متضاد
poste
occuper une fonction importante/directeur...
در منصبی مهم/منصب مدیریتی... مشغول به کار بودن
1. Il occupe une fonction importante dans l'entreprise.
1. او پستی مهم در شرکت دارد.
2. Jean-Marc occupe les fonctions de directeur commercial.
2. "ژان مارک" (در) منصب مدیر فروش مشغول به کار است.
3
نقش
عملکرد، کارکرد
مترادف و متضاد
rôle
1.Expliquez la fonction de sujet.
1. نقش فاعل را توضیح دهید.
2.Quelle est la fonction de la manette sur cet appareil ?
2. نقش این اهرمک روی این وسیله چیست؟
avoir pour fonction de quelque chose
نقشی داشتن
Cet organe a pour fonction de la digestion.
این دستگاه، در گوارش نقش دارد.
faire fonction de quelque chose
نقش چیزی را داشتن [جانشین چیزی شدن]
1. Cette caisse fera fonction de siège.
1. این صندوقچه نقش صندلی را دارد.
2. Cette enseignante fait fonction de directrice.
2. این معلم نقش مدیر را دارد.
la fonction de nutrition/biologique...
کارکرد موادغذایی/زیستشناسی...
4
تابع (ریاضیات)
تصاویر
کلمات نزدیک
foncièrement
foncier
fonceur
foncer
fomenter
fonctionnaire
fonctionnaire de police
fonctionnalité
fonctionnel
fonctionnement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان