خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کارمند دولت
[اسم]
le fonctionnaire
/fɔ̃ksjɔnɛʀ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: fonctionnaires]
[مونث: fonctionnaire]
1
کارمند دولت
1.Ce fonctionnaire va examiner les documents.
1. این کارمند دولت مدارک را بررسی خواهد کرد.
2.Mon fils est devenu fonctionnaire.
2. پسرم کارمند دولت شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
fonction
foncièrement
foncier
fonceur
foncer
fonctionnaire de police
fonctionnalité
fonctionnel
fonctionnement
fonctionner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان