خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گشتن
2 . کاوش کردن
3 . (زمین) کندن
[فعل]
fouiller
/fuje/
فعل گذرا
[گذشته کامل: fouillé]
[حالت وصفی: fouillant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
گشتن
وارسی کردن
1.Avez-vous fouillé dans mon armoire ?
1. تو کشوی من را گشتهای؟
2.La police a fouillé le bureau et n'a rien trouvé.
2. پلیس دفتر کار را وارسی کرد و هیچ چیز نیافت.
2
کاوش کردن
کاویدن
3
(زمین) کندن
حفاری کردن
1.Animaux qui fouillent pour trouver leur nourriture.
1. حیواناتی که زمین را برای پیدا کردن غذا میکنند.
2.Fouiller la terre par les pattes et du bec
2. با پنجهها و نوک زمین را کندن
تصاویر
کلمات نزدیک
fouille
fougère
fougueux
fougueusement
fougue
fouillis
fouillé
fouine
fouiner
foulard
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان