خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مزخرف
2 . لعنتی
3 . از کار افتاده
[صفت]
foutu
/futy/
قابل مقایسه
1
مزخرف
گند، بیخود، چرت
2
لعنتی
3
از کار افتاده
زهوار دررفته
1.Après l'accident, la voiture est foutue.
1. بعد از تصادف، اتومبیل از کار افتاده است.
2.Sa télé est foutue.
2. تلویزیونش زهوار دررفته است.
تصاویر
کلمات نزدیک
foutre
foutoir
fourvoyer
fourré
fourrure
foyer
fracas
fracassant
fracasser
fraction
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان