خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پنیر فروشی
[اسم]
la fromagerie
/fʀɔmaʒʀi/
قابل شمارش
مونث
1
پنیر فروشی
کارگاه پنیر سازی
1.Il n'existe à l'heure actuelle plus qu'une seule fromagerie située au cœur du village.
1. در زمان کنونی، دیگر تنها یک پنیر فروشی در قلب دهکده قرار دارد.
2.Le lait est transporté à la fromagerie dans les 72 heures.
2. شیر در 72ساعت (آینده) به کارگاه پنیر سازی منتقل می شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
fromager
fromage
froissé
froisser
froissement
froment
froncement
froncer
froncer les sourcils
fronde
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان