[صفت]

froissé

/fʀwase/
قابل مقایسه

1 چروک

  • 1.C'était froissé, je le repasse.
    1. چروک بود، من آن را اتو می‌کشم.
  • 2.Il portait des vêtements froissés.
    2. او لباس‌هایی چروک پوشیده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان