خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لغزنده
2 . خطرناک
[صفت]
glissant
/glisɑ̃/
قابل مقایسه
1
لغزنده
لیز، سر
1.Fais attention, avec la neige la route est glissante.
1. مراقب باش، با برف جاده لغزنده است.
2.Une fois mouillé le savon devient glissant.
2. (با) یک بار خیس شدن صابون لیز میشود.
2
خطرناک
تصاویر
کلمات نزدیک
glissade
glaïeul
glaçon
glaçage
glauque
glissement
glissement de terrain
glisser
glisser et déposer
glissière
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان