خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لرزیدن
[فعل]
grelotter
/gʀəlɔte/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: grelotté]
[حالت وصفی: grelottant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
لرزیدن
1.Benjamin grelotte, il faut lui donner une couverture.
1. "بنجامین" میلرزد، باید یک پتو به او داد.
2.Il grelottait de froid à cause du temps hivernal.
2. به دلیل آب و هوای زمستانی، او از سرما میلرزید.
تصاویر
کلمات نزدیک
grelot
greffier
greffer
greffe
grecque
grenade
grenadine
grenaille
grenat
grenier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان