خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کباب کردن
2 . بو دادن
3 . خیلی داغ کردن
4 . رد شدن
5 . سوختن (لامپ و غیره)
[فعل]
griller
/ɡʁije/
فعل گذرا
[گذشته کامل: grillé]
[حالت وصفی: grillant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
کباب کردن
برشته کردن
1.Jean grillait des saucisses dans le jardin.
1. "ژان" سوسیسها را در باغ کباب میکرد.
2.Nous pouvons griller la viande.
2. ما میتوانیم گوشت را کباب کنیم.
2
بو دادن
3
خیلی داغ کردن
سوزاندن
4
رد شدن
عبور کردن، رد کردن
5
سوختن (لامپ و غیره)
1.L'ampoule est grillée, je dois acheter une ampoule de 60 watts.
1. لامپ سوخت باید یک آمپول 60 وات بخرم.
تصاویر
کلمات نزدیک
grille-pain
grille de refroidissement
grille
grillage
gril
grillon
grillé
grimace
grimacer
grimaçant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان