[اسم]

la grimace

/gʀimas/
قابل شمارش مونث

1 اخم

  • 1.Faire la grimace.
    1. اخم کردن.
  • 2.Ses grimaces reflètent bien l'intensité de sa douleur.
    2. اخمهایش کاملا نشان‌دهنده شدت دردش است.

2 شکلک ادا و اصول

  • 1.Les enfants aiment bien faire des grimaces.
    1. بچه‌‌ها خیلی دوست دارند شکلک دربیاورند.
  • 2.Les grimaces comiques d'un clown.
    2. ادا و اصول خنده‌دار یک دلقک.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان