خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زدن به
2 . جریحهدار کردن (احساسات)
3 . مواجه شدن
[فعل]
heurter
/ˈœʀte/
فعل گذرا
[گذشته کامل: heurté]
[حالت وصفی: heurtant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
زدن به
خوردن به، تصادف کردن با، برخورد کردن
مترادف و متضاد
percuter
1.La voiture a heurté un arbe.
1. ماشین به درختی زد.
2
جریحهدار کردن (احساسات)
3
مواجه شدن
برخوردن، رو در رو شدن
(se heurter)
1.Je me suis heurté à un refus.
1. من با یک مخالفت [جواب منفی] مواجه شدم.
2.Je me suis heurté contre un arbre.
2. من به یک درخت برخوردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
heurt
heureux comme un poisson dans l'eau
heureux
heureusement
heure de pointe
hexagonal
hexagone
hi-fi
hibernation
hiberner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان