خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بستری بودن (در بیمارستان)
[اسم]
l'hospitalisation
/ɔspitalizasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
بستری بودن (در بیمارستان)
بستری شدن
1.Jours d'hospitalisation.
1. روزهای بستری بودن (در بیمارستان).
2.Suite à son accident, il a dû subir une hospitalisation de 3 mois.
2. پس از تصادفش او میبایست 3 ماه بستری بودن (در بیمارستان) را تحمل کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
hospitalier
hospice
horticulteur
hortensia
hors-piste
hospitaliser
hospitalisé
hospitalité
hostie
hostile
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان