خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیگناهی
2 . معصومیت
3 . سادگی
[اسم]
l'innocence
/inɔsɑ̃s/
قابل شمارش
مونث
1
بیگناهی
1.Il lui faut se défendre et prouver son innocence.
1. او باید از خودش دفاع کند و بیگناهیاش را ثابت کند.
2.Le blanc, symbole de l'innocence.
2. (رنگ) سفید، نشان [سمبل] بیگناهی.
2
معصومیت
پاکی
3
سادگی
سادهدلی
1.Abuser de l'innocence de qqn
1. از سادگی کسی سوء استفاده کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
innocemment
inlassablement
inlassable
injustifié
injustice
innocent
innocenter
innombrable
innommable
innovant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان