خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیخوابی
[اسم]
l'insomnie
/ɛ̃sɔmni/
قابل شمارش
مونث
1
بیخوابی
1.Il souffre d'insomnie et ne dort que 3 heures par nuit.
1. او از بیخوابی رنج میبرد و فقط 3 ساعت در شب میخوابد.
2.Insomnie causée par l'inquiétude.
2. بیخوابی ایجاد شده توسط نگرانی [اضطراب].
تصاویر
کلمات نزدیک
insomniaque
insolvable
insoluble
insolite
insolent
insondable
insonorisation
insonoriser
insonorisé
insouciance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان