خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شورش
[اسم]
l'insurrection
/ɛ̃syʀɛksjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
شورش
آشوب، قیام
1.Il y a une insurrection à Gibara.
1. در "جیبارا" شورش است [صورت گرفته است].
2.L'insurrection de qqn contre l'injustice.
2. قیام شخصی در برابر ناعدالتی.
تصاویر
کلمات نزدیک
insurmontable
insurgé
insurger
insupportable
insulter
insécurité
insémination
inséparable
insérer
intact
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان