خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جلوی (چیزی را) گرفتن
2 . دست یافتن (به)
3 . دستگیر کردن
[فعل]
intercepter
/ɛ̃tɛʁsɛptˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: intercepté]
[حالت وصفی: interceptant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
جلوی (چیزی را) گرفتن
مانع (چیزی) شدن
1.Nuage qui intercepte le soleil
1. ابری که جلوی آفتاب را میگیرد
2
دست یافتن (به)
3
دستگیر کردن
گرفتن
1.Footballeur qui intercepte le ballon
1. فوتبالیستی که توپ را میگیرد
2.La police a intercepté le malfaiteur.
2. پلیس خلافکار را دستگیر کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
intercaler
intercalaire
interbancaire
interaction
interactif
interchangeable
interclasse
intercompréhension
interculturel
intercéder
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان