خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بینفرهنگی
[صفت]
interculturel
/ɛ̃tɛʁkyltyʁɛl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: interculturelle]
[مذکر قبل از حرف صدادار: interculturel]
[جمع مونث: interculturelles]
[جمع مذکر: interculturels]
1
بینفرهنگی
میانفرهنگی، وابسته به فرهنگ دو کشور
1.Dialogue interculturel.
1. مکالمه بینفرهنگی.
2.L'enfant bilingue a grandi dans un environnement interculturel.
2. بچه دوزبانه در یک محیط وابسته به فرهنگ دو کشور بزرگ شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
intercompréhension
interclasse
interchangeable
intercepter
intercaler
intercéder
interdiction
interdiction de
interdire
interdisciplinaire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان