خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ممنوعیت
[اسم]
l'interdiction
/ɛ̃tɛʀdiksjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
ممنوعیت
منع، نهی
1.Il y a interdiction de circuler en centre-ville le dimanche.
1. یکشنبه در مرکز شهر ممنوعیت تردد وجود دارد.
2.L'interdiction de fumer s'applique dans tous les lieux publics.
2. منع کشیدن سیگار در تمام مکانهای عمومی اجرا میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
intercéder
interculturel
intercompréhension
interclasse
interchangeable
interdiction de
interdire
interdisciplinaire
interdisciplinarité
interdit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان