خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ممنوع
[صفت]
interdit
/ɛ̃tɛʀdi/
قابل مقایسه
[حالت مونث: interdite]
[جمع مونث: interdites]
[جمع مذکر: interdits]
1
ممنوع
قدغن
1.Il est interdit d'utiliser Internet.
1. استفاده از اینترنت قدغن است.
2.Le stationnement est interdit.
2. توقف ممنوع است.
3.Nous vous rappelons qu'il est interdit d'importer ou d'exporter des dollars.
3. به شما یادآوری می کنیم که وارد یا خارج کردن دلار ممنوع است.
تصاویر
کلمات نزدیک
interdisciplinarité
interdisciplinaire
interdire
interdiction de
interdiction
interface
interférence
interférer
intergénérationnel
interjection
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان