خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خود را وقف (چیزی) کردن
2 . سرمایهگذاری کردن
[فعل]
s'investir
/ɛ̃vɛstiʀ/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: investi]
[حالت وصفی: investissant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
خود را وقف (چیزی) کردن
1.Elle s'investit beaucoup dans son travail.
1. او خود را خیلی وقف کارش میکند.
2.Richard s'investit beaucoup dans sa relation avec sa nouvelle compagne.
2. "ریچارد" خیلی خود را وقف رابطهاش با شرکت جدیدش کرده است.
2
سرمایهگذاری کردن
(investir)
1.Ce directeur investit dans la recherche.
1. این مدیر در تحقیقات سرمایهگذاری میکند.
2.Julien a investi dans des actions.
2. ژولین در سهام سرمایهگذاری کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
investigation
investigateur
invertébré
invertir
inversion
investissement
investisseur
investiture
invincible
inviolable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان