1 . خود را وقف (چیزی) کردن 2 . سرمایه‌گذاری کردن
[فعل]

s'investir

/ɛ̃vɛstiʀ/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: investi] [حالت وصفی: investissant] [فعل کمکی: être ]

1 خود را وقف (چیزی) کردن

  • 1.Elle s'investit beaucoup dans son travail.
    1. او خود را خیلی وقف کارش می‌کند.
  • 2.Richard s'investit beaucoup dans sa relation avec sa nouvelle compagne.
    2. "ریچارد" خیلی خود را وقف رابطه‌اش با شرکت جدیدش کرده است.

2 سرمایه‌گذاری کردن (investir)

  • 1.Ce directeur investit dans la recherche.
    1. این مدیر در تحقیقات سرمایه‌گذاری می‌کند.
  • 2.Julien a investi dans des actions.
    2. ژولین در سهام سرمایه‌گذاری کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان