خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ایرانی
2 . (فرد) ایرانی
[صفت]
iranien
/iʀanjɛ̃/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: iranienne]
[جمع مونث: iraniennes]
[جمع مذکر: iraniens]
1
ایرانی
1.J'aime beaucoup la cuisine iranienne.
1. من خیلی آشپزی ایرانی را دوست دارم.
[اسم]
l'Iranien
/iʀanjɛ̃/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Iraniens]
[مونث: Iranienne]
2
(فرد) ایرانی
1.C'est un Iranien qui m'a parlé de cet auteur.
1. او فردی ایرانی است که با من از این مؤلف صحبت کرده است.
2.Les Iraniens parlent le persan.
2. ایرانیها فارسی صحبت میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
iran
irakien
irak
iota
iode
irascible
iris
irisé
irlandais
irlande
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان