خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آبیاری کردن
2 . خونرسانی کردن
[فعل]
irriguer
/iʁiɡˈe/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
آبیاری کردن
1.irriguer les plantes
1. گیاهان را آبیاری کردن
2
خونرسانی کردن
1.Vaisseaux sanguins qui irriguent le bras
1. رگهای خونی که به دست خونرسانی میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
irrigation
irresponsable
irresponsabilité
irrespirable
irrespectueux
irritation
irriter
irrité
irruption
irréalisable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان