خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باغ
[اسم]
le jardin
/ʒaʀdɛ̃/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: jardins]
1
باغ
باغچه
1.Il y a un jardin derrière la maison.
1. باغچهای پشت خانه وجود داشت.
2.Ma chambre donne sur le jardin.
2. اتاق (خواب) من مشرف به باغ است.
un jardin potager
باغچه صیفیجات
Il y a un jardin potager près de chez moi.
یک باغچه صیفیجات نزدیک خانه من هست.
soigner/arroser... son jardin
باغ [باغچه] خود را مراقبت کردن/هرس کردن...
Il ne sait pas comment soigner son jardin.
او نمیداند چطور از باغش مراقبت کند.
faire le jardin
باغبانی کردن
Mon père préfère faire le jardin quand il est libre.
وقتی پدرم سرش خلوت است؛ دوست دارد باغبانی بکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
jaquette
japper
jappement
japonais
japon
jardin public
jardinage
jardiner
jardinier
jardinière
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان