خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انداختن
2 . ول کردن
3 . ناامید کردن
4 . (در رابطه) ترک کردن (کسی)
[فعل]
laisser tomber
/lɛsˈe tɔ̃bˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: laissé]
[حالت وصفی: laissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
انداختن
1.Elle a laissé tomber son stylo.
1. او خودکارش را انداخت.
2
ول کردن
ترک کردن
1.Il a laissé tomber le piano.
1. او پیانو را ول کرد.
3
ناامید کردن
1.Il ne laisse jamais tomber ses amis.
1. او هیچوقت دوستانش را ناامید نمیکند.
4
(در رابطه) ترک کردن (کسی)
1.Louise a laissé tomber Benoît.
1. لوئیز بنوا را ترک کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
laisser mûrir la poire
laisser en plan
laisser
laisse
laine polaire
laisser un message
laisser un mot
laisser une trace
laisser à sa droite
laisser à sa gauche
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان