خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اشکها
[اسم]
les larmes
/laʀm/
غیرقابل شمارش
جمع مونث
1
اشکها
1.Elle a versé des larmes de bonheur au mariage de sa fille.
1. او در جشن عروسی دخترش اشک [های] شادی ریخت.
2.J'étais tellement émue que je n'ai pas pu retenir mes larmes.
2. من آنقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم.
تصاویر
کلمات نزدیک
larme
largué
larguer
largeur
largesse
larmoyant
larmoyer
larousse
larron
larvaire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان