خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (عمل) خواندن
2 . خوانش
3 . مطالعه
[اسم]
la lecture
/lɛktyʀ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: lectures]
1
(عمل) خواندن
s'entraîner à la lecture
خواندن را یاد گرفتن
Les écoliers s'entraînent à la lecture.
بچه دبستانیها دارند خواندن را یاد میگیرند.
la lecture du journal/du livre...
خواندن مجله/کتاب...
Il commence sa journée par la lecture du journal.
او روزش را با خواندن یک مجله شروع میکند.
donner lecture de quelque chose
چیزی را با صدای بلند خواندن
Le porte-parole donne lecture d'un communiqué.
سخنگو اطلاعیه را با صدای بلند میخواند.
2
خوانش
تحلیل، برداشت
مترادف و متضاد
analyse
interprétation
une lecture réductrice/analytique...
خوانشی کند/تحلیلی...
1. Le professeur de géographie avait une lecture analytique de la carte.
1. استاد جغرافیا خوانشی تحلیلی از نقشه داشت.
2. Vous avez une lecture réductrice de ce poème.
2. شما از این شعر خوانشی کند دارید.
3
مطالعه
tirer profit de son lecture/dérange son lecture
از مطالعات خود لذت بردن/مزاحم مطالعه (کسی) شدن
1. Elle tire profit de ses lectures.
1. او از مطالعاتش لذت میبرد.
2. Pardon, est-ce que mon travail dérange votre lecture ?
2. ببخشید، آیا کارم مزاحم مطالعهتان میشود؟
تصاویر
کلمات نزدیک
lectorat
lecteur zip
lecteur mp3
lecteur de dvd
lecteur
ledit
legs
leitmotiv
lendemain
lent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان