خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خط
2 . سطر
[اسم]
la ligne
/liɲ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: lignes]
1
خط
1.Il ne faut pas passer cette ligne rouge.
1. نباید از این خط قرمز رد شد.
ligne de téléphone
خط تلفن
Désolé, la ligne est coupée maintenant.
متاسفم، خط (تلفن) الان مشغول است.
ligne du métro/d'autobus/de train...
خط مترو/اتوبوس/قطار...
1. Depuis Noël, il y a une nouvelle ligne Londres-Perpignan.
1. بعد از نوئل خط مترو جدید لندن-پاریس افتتاح خواهد شد.
2. La nouvelle ligne passe par Verneuil.
2. خط جدید اتوبوس از ورنوی میگذرد.
3. Pour aller à Montmartre, nous devons changer la ligne.
3. برای رفتن به "مونمارتر" باید خط (مترو) عوض کنیم.
entrer en ligne de compte
به حساب آورده شدن [محسوب شدن]
1. Ceci n’entre pas en ligne de compte.
1. این محسوب نخواهد شد.
2. Le budget entre aussi en ligne de compte.
2. بودجه هم محسوب میشود.
ligne de conduite
خط مشی
la ligne du parti
خط مشی حزب
les lignes intérieures
خطوط داخلی (هوایی)
ligne aérienne
خطوط هوایی
en ligne
آنلاین/روی خط
ligne de produits
خط تولید
2
سطر
خط
aller à la ligne
به سر سطر رفتن
تصاویر
کلمات نزدیک
lignage
ligaturer
ligament
lifting
lifter
ligne d'arrivée
ligne de couloir
ligne de crédit
ligne de fond
ligne à pêche
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان