خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ملاقه
2 . مشکوک
3 . (چشم) لوچ
[اسم]
la louche
/luʃ/
قابل شمارش
مونث
1
ملاقه
1.Attrape la louche pour servir la soupe.
1. ملاقه را برای سرو کردن سوپ بردار.
2.J'utilise une louche pour remplir mon bol de soupe.
2. من از یک ملاقه برای پر کردن کاسه سوپم استفاده میکنم.
[صفت]
louche
/luʃ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: louche]
[مذکر قبل از حرف صدادار: louche]
[جمع مونث: louches]
[جمع مذکر: louches]
2
مشکوک
عجیب و غریب
1.Cette histoire est bien louche.
1. این داستان خیلی عجیب و غریب است.
2.Son excuse était un peu louche.
2. بهانهاش کمی مشکوک بود.
3
(چشم) لوچ
چپ
1.Il lui jeta un regard louche.
1. نگاهی چپ چپ به او انداخت.
تصاویر
کلمات نزدیک
loubard
louange
louage
louable
lotus
loucher
louer
loueur
loufoque
louis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان