خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شاگرد اول (کلاس)
2 . شرکت بزرگ سینمایی
[اسم]
le major
/maʒɔʀ/
قابل شمارش
مذکر
1
شاگرد اول (کلاس)
1.Il est sorti major de sa promotion.
1. او بین همشاگردیهایش شاگرد اول بیرون آمد [شد].
2.Mon filleul est sorti major de polytechnique.
2. پسر تعمیدیام از پلیتکنیک شاگرد اول بیرون آمد.
2
شرکت بزرگ سینمایی
استودیو فیلمسازی
(la major)
1.Les majors américaines
1. استودیوهای فیلمسازی آمریکایی.
2.Les majors s'arrachent cet acteur.
2. شرکتهای بزرگ سینمایی بر سر این بازیگر جدال میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
majeur
majesté
majestueux
maisons mitoyennes
maisonnée
majoration
majordome
majorer
majoritaire
majoritairement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان