خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ماساژ دادن
[فعل]
masser
/mase/
فعل گذرا
[گذشته کامل: massé]
[حالت وصفی: massant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
ماساژ دادن
1.J'ai massé mon front pour faire disparaître la migraine.
1. من پیشانیام را ماساژ دادم تا (درد) میگرن از بین برود.
2.Le kinésithérapeute masse le dos du sportif.
2. فیزیوتراپیست کمر ورزشکار را ماساژ میدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
massepain
masse
massage
massacrer
massacre
masseur
massicot
massif
massivement
massmedia
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان