1 . بهتر 2 . بهترین 3 . بهترین 4 . بهتر (هوا)
[صفت]

meilleur

/mɛjœʀ/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: meilleure] [جمع مونث: meilleures] [جمع مذکر: meilleurs]

1 بهتر

مترادف و متضاد plus pire
aspirer à un monde meilleur
در دنیای بهتری نفس کشیدن
  • J'espère que nous aspirons à un monde meilleur.
    امیدوارم در دنیای بهتری نفس بکشیم.
être meilleur que quelqu'un
از کسی بهتر بودن
  • Elle est meilleure que toi.
    او از تو بهتر است.
meilleur صفت قیاسی bon است.

2 بهترین

meilleur(es) + méthode/livre...
بهترین روش/کتاب...
  • 1. C'est la meilleure méthode que je connaisse.
    1. بهترین روشی است که می‌شناسم.
  • 2. Il a rassemblé le meilleur de ses chansons dans cet album.
    2. او بهترین ترانه‌هایش را در این آلبوم جمع کرده‌است.
  • 3. J'ai invité mes meilleurs amis.
    3. من بهترین دوستانم را دعوت کردم.
  • 4. Que le meilleur gagne.
    4. کاش بهترین ببرد.
[اسم]

le meilleur

/mɛjœʀ/
قابل شمارش مذکر

3 بهترین

garder le meilleur
بهترین را نگه داشتن
  • Elle a gardé le meilleur pour la fin.
    او بهترین (بخش، تکه، قسمت....) را برای آخرش نگه داشته‌است.
donner le meilleur de soi-même
بهترین خود را گذاشتن
  • Il a donné le meilleur de lui-même dans ce travail.
    او بهترین خودش را در این کار گذاشت.
[قید]

meilleur

/mɛjœʀ/
قابل مقایسه

4 بهتر (هوا)

il fait meilleur.
هوا بهتر است.
  • Il a fait meilleur en juin qu'en juillet.
    هوا در ژوئن از ژوئیه بهتر بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان