خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهتر
2 . بهترین
3 . بهترین
4 . بهتر (هوا)
[صفت]
meilleur
/mɛjœʀ/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: meilleure]
[جمع مونث: meilleures]
[جمع مذکر: meilleurs]
1
بهتر
مترادف و متضاد
plus
pire
aspirer à un monde meilleur
در دنیای بهتری نفس کشیدن
J'espère que nous aspirons à un monde meilleur.
امیدوارم در دنیای بهتری نفس بکشیم.
être meilleur que quelqu'un
از کسی بهتر بودن
Elle est meilleure que toi.
او از تو بهتر است.
meilleur صفت قیاسی bon است.
2
بهترین
meilleur(es) + méthode/livre...
بهترین روش/کتاب...
1. C'est la meilleure méthode que je connaisse.
1. بهترین روشی است که میشناسم.
2. Il a rassemblé le meilleur de ses chansons dans cet album.
2. او بهترین ترانههایش را در این آلبوم جمع کردهاست.
3. J'ai invité mes meilleurs amis.
3. من بهترین دوستانم را دعوت کردم.
4. Que le meilleur gagne.
4. کاش بهترین ببرد.
[اسم]
le meilleur
/mɛjœʀ/
قابل شمارش
مذکر
3
بهترین
garder le meilleur
بهترین را نگه داشتن
Elle a gardé le meilleur pour la fin.
او بهترین (بخش، تکه، قسمت....) را برای آخرش نگه داشتهاست.
donner le meilleur de soi-même
بهترین خود را گذاشتن
Il a donné le meilleur de lui-même dans ce travail.
او بهترین خودش را در این کار گذاشت.
[قید]
meilleur
/mɛjœʀ/
قابل مقایسه
4
بهتر (هوا)
il fait meilleur.
هوا بهتر است.
Il a fait meilleur en juin qu'en juillet.
هوا در ژوئن از ژوئیه بهتر بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
meeting
mecque
mec
me
maïzena
meilleur ami
melon
melting-pot
membrane
membre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان