خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گذاشتن
2 . پوشیدن (لباس)
3 . صرف (چیزی) کردن
4 . قرار گرفتن
5 . شروع کردن
6 . یادداشت کردن
7 . روشن کردن
8 . فرض کردن
9 . لباس پوشیدن
10 . (با کسی) کنار آمدن
[فعل]
mettre
/mɛtʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: mis]
[حالت وصفی: mettant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
گذاشتن
قرار دادن
مترادف و متضاد
installer
poser
ranger
enlever
retirer
mettre quelque chose dans/en/à quelque chose
چیزی را داخل/توی چیزی گذاشتن
1. J'ai mis des fleurs dans le vase.
1. گلها را در گلدان گذاشتهام.
2. J'ai mis une bûche dans le feu.
2. یک هیزم در آتش قرار دادم.
3. Les matelots ont mis la cargaison dans la cale du bateau.
3. ملوانان محموله را در انبار کشتی قرار دادهاند.
mettre quelque chose sur quelque chose
چیزی را روی چیزی گذاشتن
1. Je mets les livres sur la table.
1. کتابها را روی میز میگذارم.
2. Mettez les mains sur la tête !
2. دستانتان را روی سرتان بگذارید.
2
پوشیدن (لباس)
مترادف و متضاد
endosser
enfiler
porter
revêtir
ôter
retirer
mettre quelque chose
چیزی را پوشیدن
1. Il a mis son chapeau et est sorti.
1. او کلاهش را پوشیده [به سر گذاشتهاست] و خارج شدهاست.
2. Je dois mettre un manteau à cause du froid.
2. به دلیل سرما باید پالتو بپوشم.
3
صرف (چیزی) کردن
اختصاص دادن
مترادف و متضاد
investir
mettre (quelque temps) à/pour faire quelque chose
(مقداری زمان) صرف کردن تا/که کاری کردن
1. Ces enfants peuvent mettre beaucoup de temps à lire.
1. این بچهها میتوانند زمان زیادی را به مطالعه اختصاص دهند.
2. Il faut mettre 18 heures pour aller là-bas.
2. برای رفتن به آنجا باید 18 ساعت زمان صرف کرد.
4
قرار گرفتن
نشستن، جای گرفتن
(se mettre)
مترادف و متضاد
placer
s'installer
se mettre à quelque part/devant quelqu'un
در جایی/در برابر کسی قرار گرفتن
1. En classe, il se met toujours au premier rang.
1. در کلاس، او همیشه در ردیف اول مینشیند.
2. Ils se sont mis devant lui pour l'empêcher de passer.
2. آنها مقابل او قرار گرفتند تا مانع عبور او شوند.
5
شروع کردن
آغاز کردن
(se mettre)
مترادف و متضاد
commencer
entreprendre
se mettre à (faire) quelque chose
(انجام) چیزی را شروع کردن
1. Il est temps de se mettre au travail.
1. وقتش است که کار را شروع کنیم.
2. Il s'est mis à neiger hier soir.
2. دیشب باریدن برف آغاز شد.
3. Le temps s'est mis au beau.
3. هوا کمکم شروع به خوب شدن کرد. [هوا کمکم خوب شد.]
6
یادداشت کردن
نوشتن
مترادف و متضاد
écrire
inscrire
noter
mettre quelque chose
چیزی نوشتن
1. Je l'ai mise en français.
1. من آن را به زبان فرانسوی نوشتم.
2. Qu’est-ce qu’il a mis sur la carte ?
2. او روی کارت چه نوشتهاست؟
7
روشن کردن
راه انداختن
مترادف و متضاد
allumer
éteindre
mettre le chauffage/l'électricité
شوفاژ/برق را راه انداختن [روشن کردن]
1. Je vais mettre l'électricité, il fait nuit.
1. میروم برق را روشن کنم، تاریک شده.
2. Mettez le chauffage, s'il vous plaît.
2. شوفاژ را روشن کنید، لطفاً.
mettre en marche
راه انداختن
1. Comment met-on la machine à laver en marche ?
1. ماشین لباسشویی را چطور راه میاندازیم؟
2. Mettons en marche le frigo !
2. بیایید یخچال را راه بیندازیم.
8
فرض کردن
در نظر گرفتن
مترادف و متضاد
supposer
mettons que ...
بیایید فرض کنیم که...
1. Mettons que vous êtes mariés.
1. بیایید فرض کنیم که ازدواج کردید.
2. Mettons que vous le preniez sur le fait, que ferez-vous ?
2. بیایید فرض کنیم مچش را میگیرید، بعدش چه میخواهید کنید؟
9
لباس پوشیدن
به تن کردن
(se mettre)
مترادف و متضاد
habiller
vêtir
se mettre en jupe/chemise...
دامن/پیراهن... پوشیدن
1. Elle se met rarement en jupe.
1. او بهندرت دامن میپوشد.
2. Je me mets toujours en chemise blanche.
2. همیشه پیراهن سفید میپوشم.
10
(با کسی) کنار آمدن
خوب بودن (با یکدیگر)
(se mettre)
se mettre bien/mal (avec quelqu'un)
با کسی خوب/بد بودن
1. Je me mets bien avec mon copain.
1. با دوستپسرم خوب هستم.
2. Nous nous mettons mal.
2. ما با هم خوب هستیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
metteur en scène
metteur
mettable
mets
mesuré
mettre au point
mettre bas
mettre de la moquette
mettre des bâtons dans les roues
mettre du beurre dans les épinards
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان