خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اخلاقی
2 . روحی
3 . روحیه
[صفت]
moral
/mɔʀal/
قابل مقایسه
[حالت مونث: morale]
[جمع مونث: morales]
[جمع مذکر: moraux]
1
اخلاقی
درست، شایسته
1.Ce n’est pas très moral.
1. این خیلی اخلاقی نیست.
Des préceptes moraux
آداب اخلاقی
Conscience/Sens/Ordre... moral(e)
وجدان/حس/دستور... اخلاقی
Notre conscience morale nous fait distinguer le bien du mal.
وجدان اخلاقی ما موجب تشخیص خوب از بد می شود.
2
روحی
معنوی
مترادف و متضاد
psychologique
Douleur/Crise/souffrance morale
درد/بحران/رنج... روحی
1. Je peux compter sur l'appui moral de mon père.
1. من میتوانم روی کمک معنوی [حمایت روحی] پدرم حساب کنم.
2. Une grande souffrance morale
2. یک رنج عظیم روحی
[اسم]
le moral
/mɔʀal/
قابل شمارش
مذکر
3
روحیه
مترادف و متضاد
mental
psychologique
1.comment va le moral ?
1. روحیهات چطوره؟
Le moral du malade/d'un sportif...
روحیه بیمار/ورزشکار...
Le moral du malade s'améliore.
روحیهی بیمار بهتر میشود.
avoir bon/mal moral
روحیه خوبی/بدی داشتن
Ce malade guérit vite car il a bon moral.
این بیمار به زودی بهبود میابد چون روحیه خوبی دارد.
avoir le moral à zéro/avoir le moral en berne
روحیه پایینی داشتن [روحیه کسی روی صفر بودن]/روحیه بالایی داشتن
J’ai le moral à zéro.
روحیه پایینی دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
moqueur
moquette
moquerie
moquer
mooc
moral d'acier
moral à zéro
morale
moralement
moralisant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان