خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قطعه
2 . قطعه (موسیقی)
[اسم]
le morceau
/mɔʀso/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: morceaux]
1
قطعه
تکه
1.J'ai réparé la chaise cassée avec un morceau de bois.
1. با یک تکه چوب، صندلی شکسته را تعمیر کردهام.
2.J'aimerais beaucoup avoir un autre morceau de gâteau.
2. خیلی دوست دارم که یک تکه دیگر کیک داشته باشم.
2
قطعه (موسیقی)
1.Écoutez un morceau de Chopin.
1. به قطعهای از (موسیقی) "شوپن" گوش دهید.
2.J'aime beaucoup jouer ce morceau au piano.
2. من خیلی دوست دارم این قطعه را با پیانو بنوازم.
تصاویر
کلمات نزدیک
morbidité
morbide
moralité
moraliste
moraliser
morceler
mordant
mordiller
mordoré
mordre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان