خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . طعنه زدن
[فعل]
narguer
/naʀge/
فعل گذرا
[گذشته کامل: nargué]
[حالت وصفی: narguant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
طعنه زدن
به مسخره گرفتن
1.C'est un casse-cou, il nargue le danger continuellement.
1. او یک آدم بی کله است، همیشه خطر را به مسخره میگیرد.
2.J'ignore ma sœur chaque fois qu'elle me nargue.
2. خواهرم را نادیده میگیرم هربار که به من طعنه میزند.
تصاویر
کلمات نزدیک
narcotique
narcissisme
narcissique
narcisse
napperon
narine
narquois
narrateur
narratif
narration
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان