Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . دریانوردی کردن
2 . جست و جو کردن (در اینترنت)
[فعل]
naviguer
/navige/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: navigué]
[حالت وصفی: naviguant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
دریانوردی کردن
کشتیرانی کردن، در آب پیش رفتن
1.Ce vieux bateau ne navigue plus très vite.
1. این قایق قدیمی دیگر خیلی سریع در آب پیش نمیرود.
2.Le capitaine a déjà navigué partout dans le monde.
2. کاپیتان قبلا در تمام دنیا دریانوردی کرده است.
2
جست و جو کردن (در اینترنت)
گشتن (در اینترنت)
1.J'ai passé la soirée à naviguer sur Internet.
1. من تمام بعد از ظهر را به گشتن در اینترنت گذراندم.
2.On navigue souvent au hasard sur Internet
2. اغلب به طور تصادفی [بدون تصمیم قبلی] در اینترنت جست و جو میکنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
navigation
navigateur
navigant
navigable
navette spatiale
navire
navrant
navré
nazi
nazisme
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان