خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برهنه
2 . نقاشی تصویر برهنه
[صفت]
nu
/ny/
قابل مقایسه
1
برهنه
1.En été, j'aime marcher pieds nus dans l'herbe.
1. در تابستان دوست دارم پای برهنه در چمن راه بروم.
2.Ne laisse pas les fils nus, c'est dangereux.
2. نگذار پسرها برهنه باشند، خطرناک است.
[اسم]
le nu
/ny/
قابل شمارش
مذکر
2
نقاشی تصویر برهنه
برهنهنمایی
1.Les nus de ce peintre sont artistiques.
1. نقاشیهای تصاویر برهنه این نقاش، هنری هستند.
2.Un nu de Renoir.
2. یک برهنهنمایی از "رنوآر".
تصاویر
کلمات نزدیک
noël
noémie
noé
noyé
noyer
nu comme un ver
nu-pied
nu-pieds
nuage
nuageux
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان