1 . مشاهده کردن
[فعل]

observer

/ɔpsɛʀve/
فعل گذرا
[گذشته کامل: observé] [حالت وصفی: observant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مشاهده کردن بررسی کردن

  • 1.Ce scientifique a observé la cellule au microscope.
    1. این دانشمند سلول را زیر میکروسکوپ بررسی کرد.
  • 2.Il observe les étoiles au mois d'août.
    2. او در ماه اوت ستاره‌ها را مشاهده می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان