خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مهجور
[صفت]
obsolète
/ɔpsɔlɛt/
قابل مقایسه
[حالت مونث: obsolète]
[مذکر قبل از حرف صدادار: obsolète]
[جمع مونث: obsolètes]
[جمع مذکر: obsolètes]
1
مهجور
منسوخ، غیر متداول، از کار افتاده
1.L'utilisation de la machine à écrire est devenue obsolète.
1. استفاده از ماشین تحریر منسوخ شده است.
2.Mot obsolète.
2. کلمه مهجور.
تصاویر
کلمات نزدیک
obsession
observer
observatoire
observation
observateur
obstacle
obstination
obstiner
obstiné
obstinément
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان