1 . مخالفت کردن (با) 2 . جدا کردن (از) 3 . مسدود کردن 4 . مقابله کردن (با) 5 . مخالفت کردن (با) 6 . با یکدیگر ضد و نقیض بودن 7 . مقابل یکدیگر قرار گرفتن
[فعل]

opposer

/ɔ.po.ze/
فعل گذرا
[گذشته کامل: opposé] [حالت وصفی: opposant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مخالفت کردن (با)

مترادف و متضاد contredire objecter
opposer à quelque chose
با چیزی مخالفت کردن
  • 1. C'est un enfant qui oppose ouvertement à son père.
    1. این بچه‌ای است که به‌وضوح با پدرش مخالفت می‌کند.
  • 2. Je n'ai rien à opposer à cet argument.
    2. من چیزی برای مخالفت با این استدلال نداشتم.
  • 3. Les habitants opposent au départ des policiers.
    3. ساکنین با رفتن پلیس‌ها مخالفت می‌کنند.

2 جدا کردن (از) دور کردن (از)

مترادف و متضاد diviser séparer rapprocher
opposer à quelque chose
از چیزی جدا کردن
  • 1. La finale opposera deux Belges.
    1. مسابقه فینال، دو بلژیکی را (از هم) جدا می‌کند.
  • 2. Un différend oppose cette famille à ses voisins.
    2. اختلاف‌نظر این خانواده را از همسایگانشان جدا می‌کند.

3 مسدود کردن مانع شدن (از)

opposer à quelque chose
مانع چیزی شدن
  • Les sacs de sable opposent une résistance aux eaux en crue.
    کیسه‌های شن مانعی مقابل طغیان آب می‌شود. [...مقابل طغیان آب را می‌گیرد.]

4 مقابله کردن (با) در برابر (چیزی) قرار دادن، مقایسه کردن

مترادف و متضاد comparer confronter rapprocher
opposer à quelque chose
با چیزی مقابله کردن
  • 1. Il a opposé son programme à celui du candidat sortant.
    1. او برنامه‌اش را با برنامه متقاضی قبلی مقابله کرد.
  • 2. On opoosera cette traduction à celle-là.
    2. این ترجمه را با آن یکی مقابله خواهیم کرد.

5 مخالفت کردن (با) ایستادن (مقابل)، نپذیرفتن (s'opposer)

مترادف و متضاد défendre empêcher interdire accepter autoriser permettre
opposer à quelque chose
با چیزی مخالفت کردن
  • 1. Elle s'est opposée à sa venue.
    1. با آمدنش مخالفت کرد.
  • 2. Je me suis opposée à ce qu'il vienne.
    2. من مقابل اینکه او بیاید [آمدنش]، ایستادم.

6 با یکدیگر ضد و نقیض بودن با همدیگر ضد و نقیض بودن (s'opposer)

مترادف و متضاد contraster diverger concorder
  • 1.Leur conduite s'oppose.
    1. رفتارشان با یکدیگر ضد و نقیض هستند.
  • 2.Leurs idées s'opposent.
    2. تفکراتشان با یکدیگر ضد و نقیض هستند.

7 مقابل یکدیگر قرار گرفتن به مصاف یکدیگر رفتن (s'opposer)

مترادف و متضاد s'affronter se combattre se mesurer
  • 1.Les deux meilleures équipes s'opposeront ce soir.
    1. این دو بهترین تیم امشب به مصاف یکدیگر خواهند رفت.
  • 2.Paris saint-Germain et Barcelona se sont opposé.
    2. پاری سن ژرمن و بارسلونا به مصاف یکدیگر رفتند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان