خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مخالفت کردن (با)
2 . جدا کردن (از)
3 . مسدود کردن
4 . مقابله کردن (با)
5 . مخالفت کردن (با)
6 . با یکدیگر ضد و نقیض بودن
7 . مقابل یکدیگر قرار گرفتن
[فعل]
opposer
/ɔ.po.ze/
فعل گذرا
[گذشته کامل: opposé]
[حالت وصفی: opposant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مخالفت کردن (با)
مترادف و متضاد
contredire
objecter
opposer à quelque chose
با چیزی مخالفت کردن
1. C'est un enfant qui oppose ouvertement à son père.
1. این بچهای است که بهوضوح با پدرش مخالفت میکند.
2. Je n'ai rien à opposer à cet argument.
2. من چیزی برای مخالفت با این استدلال نداشتم.
3. Les habitants opposent au départ des policiers.
3. ساکنین با رفتن پلیسها مخالفت میکنند.
2
جدا کردن (از)
دور کردن (از)
مترادف و متضاد
diviser
séparer
rapprocher
opposer à quelque chose
از چیزی جدا کردن
1. La finale opposera deux Belges.
1. مسابقه فینال، دو بلژیکی را (از هم) جدا میکند.
2. Un différend oppose cette famille à ses voisins.
2. اختلافنظر این خانواده را از همسایگانشان جدا میکند.
3
مسدود کردن
مانع شدن (از)
opposer à quelque chose
مانع چیزی شدن
Les sacs de sable opposent une résistance aux eaux en crue.
کیسههای شن مانعی مقابل طغیان آب میشود. [...مقابل طغیان آب را میگیرد.]
4
مقابله کردن (با)
در برابر (چیزی) قرار دادن، مقایسه کردن
مترادف و متضاد
comparer
confronter
rapprocher
opposer à quelque chose
با چیزی مقابله کردن
1. Il a opposé son programme à celui du candidat sortant.
1. او برنامهاش را با برنامه متقاضی قبلی مقابله کرد.
2. On opoosera cette traduction à celle-là.
2. این ترجمه را با آن یکی مقابله خواهیم کرد.
5
مخالفت کردن (با)
ایستادن (مقابل)، نپذیرفتن
(s'opposer)
مترادف و متضاد
défendre
empêcher
interdire
accepter
autoriser
permettre
opposer à quelque chose
با چیزی مخالفت کردن
1. Elle s'est opposée à sa venue.
1. با آمدنش مخالفت کرد.
2. Je me suis opposée à ce qu'il vienne.
2. من مقابل اینکه او بیاید [آمدنش]، ایستادم.
6
با یکدیگر ضد و نقیض بودن
با همدیگر ضد و نقیض بودن
(s'opposer)
مترادف و متضاد
contraster
diverger
concorder
1.Leur conduite s'oppose.
1. رفتارشان با یکدیگر ضد و نقیض هستند.
2.Leurs idées s'opposent.
2. تفکراتشان با یکدیگر ضد و نقیض هستند.
7
مقابل یکدیگر قرار گرفتن
به مصاف یکدیگر رفتن
(s'opposer)
مترادف و متضاد
s'affronter
se combattre
se mesurer
1.Les deux meilleures équipes s'opposeront ce soir.
1. این دو بهترین تیم امشب به مصاف یکدیگر خواهند رفت.
2.Paris saint-Germain et Barcelona se sont opposé.
2. پاری سن ژرمن و بارسلونا به مصاف یکدیگر رفتند.
تصاویر
کلمات نزدیک
opposant
opportunité
opportuniste
opportun
opium
opposer son veto à
opposition
opposé
oppressant
oppresser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان