خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ظلم
[اسم]
l'oppression
/ɔpʀesjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
ظلم
ستم، تعدی
1.Ils luttèrent contre l'oppression nazie.
1. آنها علیه ظلم نازیها مبارزه کردند.
2.Ils se sont libérés du joug de l'oppression.
2. آنها خودشان را از سلطهی ظلم رهانیدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
oppressif
oppresser
oppressant
opposé
opposition
opprimant
opprimer
opter
opticien
optimal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان