خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گوش
[اسم]
l'oreille
/ɔʀɛj/
قابل شمارش
مونث
[جمع: oreilles]
1
گوش
1.J'ai mal à l'oreille droite.
1. گوش راستم درد میکند.
oreille interne
گوش داخلی
le lobe de l’oreille
نرمهی گوش
avoir de l’oreille
گوش خوبی داشتن
avoir l’oreille fine
گوش خوبی داشتن
tendre l’oreille
گوش تیز کردن
prêter l’oreille à quelque chose
به چیزی گوش سپردن
تصاویر
کلمات نزدیک
ordurier
ordure
ordre
ordonné
ordonner
oreille de mer
oreiller
oreillons
ores
orfèvre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان