خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باز کردن
2 . باز شدن
3 . روشن کردن
4 . راه انداختن
5 . شکافتن (زخم...)
[فعل]
ouvrir
/uvʀiʀ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: ouvert]
[حالت وصفی: ouvrant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
باز کردن
گشودن
مترادف و متضاد
déboucher
déplier
déployer
écarter
entrebâiller
étaler
boucher
fermer
pousser
1.Ils ouvrent à 9h.
1. آنها ساعت 9 باز میکنند.
2.Va ouvrir, on a sonné.
2. برو [در] را باز کن. زنگ میزنند.
ouvrir quelque chose
چیزی را باز کردن
1. Elle ouvre le journal.
1. او روزنامه را باز میکند.
2. Il fait chaud : ouvre un peu la fenêtre.
2. هوا گرم است، پنجره را کمی باز کن.
3. Le boulanger a ouvert son magasin un peu en retard aujourd'hui.
3. نانوا امروز کمی با تأخیر مغازهاش را باز کردهاست.
4. Nous ouvrons nos bureaux à 10 heures.
4. ما دفتر را ساعت 10 باز میکنیم.
ouvrir les bras
آغوش خود را باز کردن
ouvrir son cœur à quelqu'un
در قلب خود را به روی کسی باز کردن
ouvrir une veste/le manteau...
[دکمه] ژاکتی/مانتویی... را باز کردن
ouvrir les frontières
مرزها را باز کردن
ouvrir un compte
حسابی را باز کردن
ouvrir l'appétit
اشتها را باز کردن
ouvrir le score
دروازه را باز کردن
2
باز شدن
گشوده شدن
(s'ouvrir)
1.Cette fenêtre s'ouvre mal.
1. این پنجره بد باز میشود.
2.La porte s'est ouverte toute seule.
2. در به تنهایی [خود به خود] باز شد.
3.La porte s'ouvre seulement de l'intérieur.
3. در فقط به سمت درون باز میشود.
3
روشن کردن
مترادف و متضاد
allumer
démarrer
arrêter
éteindre
ouvrir l'eau/l'électricité/le chauffage...
آب/برق/شوفاژ... را روشن کردن
1. N'ouvre pas cette ordinateur, elle est en panne.
1. این کامپیوتر را روشن نکن، خراب است.
2. Ouvrez l'ordinateur !
2. کامپیوتر را روشن کنید.
4
راه انداختن
شروع کردن، آغاز کردن
مترادف و متضاد
inaugurer
initier
lancer
ouvrir un débat/la dialogue/la négociation...
مناظره/گفتگویی/مذاکراتی... را شروع کردن
Les mariés ont ouvert le bal.
زوجها رقص را شروع کردند.
5
شکافتن (زخم...)
باز کردن
مترادف و متضاد
entamer
inciser
percer
ouvrir l'abcès/la blessure
آبسه/زخم را باز کردن
Le médecin a ouvert l'abcès.
پزشک آبسه را باز کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
ouvrier
ouvreur
ouvre-boîte
ouvrant
ouvragé
ouvré
ouzbékistan
ouï-dire
ouïe
ouïr
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان