خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دادخواستدهنده
[اسم]
le pétitionnaire
/petisjɔnɛʀ/
قابل شمارش
مذکر
1
دادخواستدهنده
عارض
1.Le pétitionnaire avait également critiqué le programme de peuplement dans cette région.
1. دادخواستدهنده همچنین از برنامه مسکونی کردن این ناحیه انتقاد کرد.
2.Le Président pose une question à un pétitionnaire.
2. رئیسجمهور سوالی از یک دادخواستدهنده میپرسد.
تصاویر
کلمات نزدیک
pétition
pétiller
pétillant
péter
pétard
pétitionner
pétrifiant
pétrifier
pétrin
pétrir
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان