1 . قطعه 2 . دست (بازی، مسابقه) 3 . قسمت 4 . منطقه 5 . طرف
[اسم]

la partie

/paʁ.ti/
قابل شمارش مونث

1 قطعه

partie d'un appareil
قطعه یک ابزار
  • 1. J'ai besoin d'une partie
    1. به یک قطعه نیاز دارم.
  • 2. Sans l'autre partie, nous ne pourrons plus faire de gadgets.
    2. بدون قطعه ی دیگر، ما دیگر نمی توانیم ابرازک [گجت] بسازیم.

2 دست (بازی، مسابقه) دور (بازی)، سِت (مسابقه)

une partie de tennis/foot...
یک ست تنیس/فوتبال...
  • 1. Mon ami nous a invités pour une partie de poker.
    1. دوستم برای یک دست بازی پوکر ما را دعوت کرده است.
  • 2. Tu veux faire une partie de cartes avec moi ?
    2. می خواهی یک دست پاسور با من بازی کنی؟

3 قسمت بخش

Une partie du groupe/de la famille...
یک قسمت از گروه/خانواده...
  • 1. Nous étudions les différentes parties du cerveau.
    1. ما راجع به قسمت‌های مختلف مغز مطالعه می‌کنیم.
  • 2. Nous montons dans la partie arrière du train.
    2. ما سوار بخش عقبی قطار می‌شویم.

4 منطقه ناحیه

une partie de campagne/pêche...
منطقه یک ییلاق/زمین ماهیگیری...
  • Il est très fort dans sa partie.
    او در منطقه‌اش بسیار قدرتمند است.

5 طرف جانب

partie du contrat
طرف قرارداد
  • 1. Le contrat a été signé par les deux parties.
    1. قرارداد توسط (هر) دو طرف امضا شده است.
  • 2. Les deux parties ont accepté les modalités du contrat.
    2. دو طرف، شرایط قرارداد را پذیرفته‌اند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان