1 . خم کردن 2 . خم شدن 3 . تمایل به بررسی (چیزی) داشتن
[فعل]

pencher

/pɑ̃ʃe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: penché] [حالت وصفی: penchant] [فعل کمکی: avoir ]

1 خم کردن دولا کردن

  • 1.Elle penche la tête pour regarder par la fenêtre.
    1. او برای نگاه کردن از پنجره سرش را خم می‌کند.

2 خم شدن دولا شدن (se pencher)

  • 1.Dans le train, il est interdit de se pencher par la fenêtre.
    1. در قطار، دولا شدن از پنجره ممنوع است.
  • 2.L'enfant s'est penché pour faire ses lacets.
    2. بچه برای بستن بند کفش‌هایش خم شده است.

3 تمایل به بررسی (چیزی) داشتن پرداختن (se pencher)

  • 1.Le banquier a dit qu'il allait se pencher sur mon dossier.
    1. بانکدار گفت که به پرونده‌ی من می‌پردازد.
  • 2.Les politiques se penchent sur cette question.
    2. سیاستمداران تمایل به بررسی این مسئله دارند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان