1 . اصابت کردن 2 . متوجه شدن
[فعل]

percuter

/pɛʁkytˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: percuté] [حالت وصفی: percutant] [فعل کمکی: avoir ]

1 اصابت کردن به شدت برخورد کردن

مترادف و متضاد heurter
  • 1.Mobile qui percute un autre corps
    1. اتومبیلی که به تنه درخت اصابت کرد

2 متوجه شدن فهمیدن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان